نوشتنی دوباره
نمیدانم حالم راچگونه بایدتوصیف کنم
نمیدانم آیابازهم میتوانم به خوبی روزهای گذشته کلمات شناوردر دریای ذهنم رابه ساحل کاغذدبرسانم؟؟
باهمه ی این احوال بارهاوبارهامن قلم برزمین گذاشتم وبازهم دوباره به دست گرفته ام
گاهی ازنوشته های پشیمان شدم گاهی هم باورنمیکردم که من این کلمات راصادرکرده باشم
اماخوشحالم که بازهم میتوانم بنویسم حتی اگربه خوبی گذشته ام نباشد
احساست برمیگردند اگردلیلی برای بازگشتشان باشد...ونوشتن بهترین دلیل برای بازگشت است
تنهاچیزی که باسالهای نوجوانیم تفاوت دارد این است که من تصمیم به نشراحساس کرده ام
امیددارم که حال شادم به غمناکی منتقل شودومن بایک حال خوب غم هایم رافراموش کنم
شایداین جریان الکتریک ومغناطیس این روزهابتوانند ذره ای حال بد بشر راخوب کند
مافرزندان آدم این روزهابایدبیشترهوای تنهایی هم راداشته باشیم
تنهایی سردی که گریبانگیرهمگی مان شده....همه بایدگرداگرد هم جمع شویم وباجرقه ای هرچندکوچک به یکدیگرگرمای شادی ببخشیم
این روزهابیش ازپیش نیازمندهم هستیم
نیازمندمحبت یکدیگر...